گل دل مامان و بابا گل دل مامان و بابا ، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

هدیه خدا

گل چاق!

سلام بابا. بالاخره بعد ازچندروز تلاش مشترک شماومامانی گل هشت پرپارچه ای پشم شیشه ای حاضرشد. تپله! روکله هامون که میذاریم بانمک میشه. دیروزم کنافمون تموم شد..این هفته باید کفو آماده کنیم تا هفته بعد انشاالله بیاد سرامیک کنه. فعلا بای
22 دی 1394

دوباره دربیداخوید

سلام بابا. دیروز رفتیم بیدخود(به گویش یزدی!) آفتابی بود و برفی. ناهار مامانی شامی تابه ای درست کرد. اونجاکه رسیدیم مامانی توماشین نشست و من و تو رفتیم توبرف یک ربعی بودیم . سردمون که شد اومدیم توماشین. رفتیم جلوتر نزدیکای ده بیداخوید وایسادیم. قهوه فوری درست کردم باهات چاکلت. روی صندوق عقب ماشین. شماهم یه مقدار باعلفا و برفا بازی کردی و دستتم زخمی شد یه کم. قبل اینکه اینجابرسیم تومسیر یه کامیونت  توی گل چاله گیرکرده بود ترافیک شده بود. جلوترش یه پیشی بود رفت لای چوب درخت. خونش بود مثل اینکه..آخرکار رفتیم سرویس بهداشتی بغل حسینیه..خلاصه تروتازه (!) شدیمو حرکت کردیم...اومدیم جلوتر پیچیدیم راست رفتیم داخل یه خیابون آسفالت که چپ و راستش خون...
19 دی 1394

چرخ خیاطی

سلام. ازاونجاکه عاشق دوخت و دوز هستی دیروز یه چرخ خیاطی صورتی به بهای (!) 25500 خریدیم. کویتیا خ مهدی. یکی خریدیم توماشین دوسه تا حرکت زد بعد سوزنش وایساد. یکی دیگه خریدیم..بعدشم رفتیم ننه. همکارخاله ثریا اومد میگفته ماشاا... چقدخوب صحبت میکنی....ماشاا... دوسه روزه هی سرزمین میریم بعدازظهرا که کنافو ببینیم. دیروز کناف آشپزخونه رو شروع کرده بودند....دیشب ساعت یک ازخواب بیدارشدی نون پنیرمیخوردی...منم پیشت نشستم رومبل.... بوس. ادارم. ساعت 8:15 صبح.
16 دی 1394

روز برفی بیداخوید

دیروز جمعه ای بیداخوید بودیم. برفی و کولاکی بود. تو کیسه فریزری با قاشق برف ریختم آوردم تو ماشین با مامانی آدم برفی کوچولو درست کردید..ماکارونیو تنقلات برده بودیم. عکساشم برا عمه و مادربزرگ باتلگرام فرستاد مامانی..شبی با عینک آفتابی که زده بودی عکس گرفتیم فرستادیم باتلگرام تهران. کنافمونم درحال اجراست...سقف پذیراییو تقریبا تموم کردند....تابعد.. بوسی  
12 دی 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هدیه خدا می باشد